امروز باورم شد که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را ! از من که گذشت ... اما ، هر جا که هستی ، " خسته نباشی " !!!
☼ ℋǎ℘℘ƴ.Ɗǎƴ ♥
قاطـــے پاتــــے :)
برای تو گاهی شعر ها هم برایم ناز می کنند گاهی آنها هم دست نیافتنی می شوند.. می دانی چه وقت ؟! وقتی بو می برند که دلم در هوای تو می سُراید...
مگر خودت نگفتی خداحافظ؟ پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟ برو به سلامت دیگرهم سراغم را نگیر! خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم و دلیل رفتنت را جویاشوم...
نمیدانم نامت را چه بگذارم… مخاطب خاص! تمام زندگی! دلیل نفس کشیدن! همه ی وجود… یا تنها عشقم… …به هرنامی که باشی بدان… آرام… برایت جان میدهم
گر وقت نداری حالم را بپرسی، درکت میکنم؛ اگر وقت نداری با من صحبت کنی، درکت میکنم؛ اگر وقت نداری مرا ببینی، درکت میکنم؛ اما اگر بعد از تمام اینها، دیگر دوستت نداشتم، اینبار نوبت توست که درکم کنی!
دست به صورتم نزن می ترسم بیفتد.. نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد .. سیل اشک هایم تو را با خود ببرد .. و باز .. من بمانم و تنهایی
یه حرفایی، چنان آتیشت میزنه که دوست داری فریاد بزنی، ولی نمیتونی! دوست داری اشک بریزی، ولی نمیتونی! حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه! تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه، به این میگن “درد بی درمون”
زن ها از عادی شدن از تکراری شدن از مثل روز اول نبودن ، می ترسند ! گاهی زن ها را مثل روز اول دوست بدارید ..
کاش می دانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافت آنوقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغض هایم را نمی توانم فرو بدهم..... !
پسورد تمام چيزهايم شماره ي تــــــ ــــــو شده است و من دائم شماره ي تو را ميگيرم بدون آنکه صدايــــ ـــــــ ــــت را بشنوم....
آرزويي بكن...
گوش هاي خدا پر از ارزوست و دستهايش پر از معجزه...
آرزويي بكن...
شايد كوچكترين معجزه اش بزرگترين ارزوي تو باشد...
من دخترم...
پر از راز...
هرگز مرا نخواهي دانست...!
هرگز سرچشمه اشكهايم را نميابي...!
هرگز مرا نميفهمي...!
مگر از نسلم باشي!
مگر از جنسم باشي!
من دخترم...
از نسل ليلي!
از جنس شيرين!
باهام ﺩﻋﻮﺍ ﮐﻦ ...
ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻗـــﻬﺮ ﮐﻦ ...
ﺣﺮﺻﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ ...
ﺑﻬــــﻮﻧﻪ ﺑﮕﯿـــــﺮ ...
ﺧﺮﻡ ﮐﻦ ...
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﯼ ...
ﺍﻣﺎﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭽــــﻮﻗﺖ ﺑﺮﯼ... ﻫﯿﭽــــــــــﻮقت
میدانم روزی می آید که به گریه هایم میخندم... میدانم روزی می آید که یک نفر می آیدو تا آخر کنارم می ماند... می دانم روزی می آید که دیگر به تنهایی مشکلات را به دوش نکشم... همه چیز را می دانم. اما بازهم... اشکهایم می آید... دلم تنگ میشود... کمرم زیر بار غصه ام خم میشود... عقلم همیشه در مقابل احساسم ناتوان می ماند... این خصلتم است بد یا خوب احساسی ام...
ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﮔﻞ ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ ... ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ ... ﺗﺮﺱِ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ... ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ... ﭘﻮﭺ ﺑﻮﺩ ... ﺍﺷﮑﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ... ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ؛ﻭﻗﺘﯿﮑﻪ ﺑﺎﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ... ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ' ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ ﭘﻮﭺ ﺑﻮﺩ... اونیکه بخواد بره ' میره ... به هر بهونه ای شده ...
دلم هوای خودم را کرده است ایــن روزهـــا بیشــتر از هــر زمــانی دوسـت دارم خــودم باشــم !! دیگــر نـه حــرص بدســت آوردن را دارم و نه هـــراس از دســت دادن را .. هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــاطــر خــودم بخواهــد دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت ...
حالــــم خوب است امــــا... دلــــم تنــــگِ آن روزهایی شده که می توانستم از تــــه دل بخــــندم.....
دلم یک جاده زیبا میخواهد... جاده ای طولانی... جاده ای که جز من کسی در آن نباشد... باران ببارد... آهنگ مورد علاقه ام را گوش کنم... بروم و بروم... خسته باشم... و ببینم به انتها رسیده ام... و این انتها آغاز خوشبختی من باشد...
همیشه دقیقا وقتی پر از حرفی وقتی بغض میکنی وقتی داغونی...! وقتی دلت شکسته دقیقا همین وقتا... انقدر حرف داری که فقط میتونی بگی: بیخیال...!
دلتنگم دلتنگ روزهای با تــــــــــــو بودن من صدایت کنم "عشـقــــــم" وتــــــــــــو بگویی "جانـــــم" ومن سیرنشوم ازاین جانم گفتن هایت وبازصدایت کنم و بازصدایت کنم....
گاهی ... ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﻨﯽ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﮕﺎﻫﺶ میکنی ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ میشه .… ﺗﻮی ﺩلت میگی .… ﻧﺒﺎﺷﯽ ... ﻣﯿﻤﯿـــــﺮﻡ همیشه باش
نمیدانم , مهربانیت دروغین بود, یا دروغهایت مهربانی!؟ نمیدانم , زیبائیت دروغین بود, یا دروغهایت زیبا!؟ تنها میدانم هر دو شکستند, یکی غرورم ودیگری, دلم را...نمیدانم , مهربانیت دروغین بود, یا دروغهایت مهربانی!؟ نمیدانم , زیبائیت دروغین بود, یا دروغهایت زیبا!؟ تنها میدانم هر دو شکستند, یکی غرورم ودیگری, دلم را...
آدمــــــ ها گاهى گريه مى كنند نه به خاطر اينكه ضعيف هستند بلكه به اين خاطر كه براى مدتى طولانى قوى بوده اند....
گـــاهی پـــــــروانه ها هم اشتباه عاشــــــــــق میشوند..... بجای شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــمع گرد چراغهای بی احساس خیابانها میگردند...
حــــــــــــالم گــــرفته از این شهر... از این آدمهایش ... همچون هوایش ناپایدارند ... گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود! گاه چنان آلوده که نفست می گیرد ...